
پنج راز یک داستانسرایی موفق
داستانسرایی یک هنر است که برای انجام صحیح آن باید با برنامهریزی، تحقیق و به صورت حسابشده اقدام کرد. قصهگوهای ماهر برای این که بتوانند مخاطبان را سر شوق آورند و آنها را به پیگیری ماجرا ترغیب نمای
داستانسرایی یک هنر است که برای انجام صحیح آن باید با برنامهریزی، تحقیق و به صورت حسابشده اقدام کرد.
قصهگوهای ماهر برای این که بتوانند مخاطبان را سر شوق آورند و آنها را به پیگیری ماجرا ترغیب نمایند، از راهکارها و شیوههای خاصی استفاده میکنند.
امروزه آژانسهای بازاریابی و تبلیغات با درک اهمیت قصهگویی در جذب مخاطب، میکوشند با داستانسرایی درباره یک برند، یک شرکت یا یک کالا، به گونهای متفاوت از رقبا نظر مخاطبان را جلب کنند.
با پیروی از پنج قانونی که در این مقاله ارائه میشود، شما هم میتوانید داستانگوی موفقی برای کسب و کار خود یا دیگران شوید و با تعریف کردن ماجراهایی جذاب و گیرا، مخاطبان خود را افزایش دهید.
1. برند و مخاطبتان را به خوبی بشناسید
در اینجا ما از تن صدا و کاراکتر فردی که درباره آن داستانسرایی میکنیم سخن میگوییم.
اگر بخواهیم داستان یک برند را تعریف کنیم، باید صدا و شخصیت آن برند را بشناسیم.
شخصیت یک برند عبارت است از مجموعه صفات انسانی که آن برند به زندگی مشتریانش وارد میآورد.
به عنوان مثال اگر شما در حال نوشتن داستانی از یک برند معظم هستید و میخواهید آن را در یک جمع رسمی عرضه نمایید، هرگز نباید عباراتی نظیر LOL (مخفف Laugh Out Loud) و OMG (مخفف Oh my God) را به کار ببرید، بلکه باید از واژهها و اصطلاحاتی که برای مخاطبان آشنا و جذاب است استفاده نمایید.
به عبارت دیگر باید با زبان مخاطب با او صحبت کنید.
حتی در برخی موارد ممکن است قضیه پیچیدهتر و دشوارتر باشد.
به عنوان مثال فرض میکنیم که شما میخواهید برای مخاطبان یک شرکت ساخت فراوردههای بهداشتی و پزشکی که در زمینه تولید داروهای افزایش یا کاهش وزن برای زنان فعالیت میکند مطلبی بنویسید.
آن چه که شما برای برای زنان ورزشکار مینویسید، با آن چه که برای زنان پژوهشگر یا دانشجو به رشته تحریر در میآورید باید از لحن و ادبیاتی متفاوتی برخوردار باشد.
اصولاً هر برند معتبر و خوشنام باید از یک صدای خاص و کاراکتر مشخص برخوردار باشد، درست مانند هر انسانی که در عالم واقع با او سروکار داریم.
از این رو باید پیرامون برندی که میخواهید درباره آن داستانسرایی کنید، اطلاعات کافی داشته باشید؛ مثلاً تاریخچه برند، ایدئولوژی آن و مواردی از این دست.
سپس اجازه دهید این تن صدای خاص در سراسر داستان شما پخش شود.
2. پنج سوال حیاتی
گفته شد که برای موفقیت در داستاننویسی برند، باید اطلاعات کافی در اختیار داشته باشید.
برای به دست آوردن این اطلاعات، باید پنج سوال ویژه را مطرح نموده و پاسخهای آن را بیابید.
در واقع این پرسشها را میتوان پایه و اساس یک داستانپردازی حرفهای به شمار آورد
پس از مشخص شدن پاسخهای این سوالات پنجگانه، میتوانید بنا به صلاحدید خودتان – و البته طبق نیازها و سلایق مخاطب – به ماجرا شاخ و برگ بدهید و به سراغ جزئیات بروید.
این پنج سوال همواره کمک کار خوبی برای روزنامهنگاران بوده است.
شما هم میتوانید در هدف مورد نظرتان – یعنی تعریف داستانهای جذاب – از آنها بهره مند شوید، و اما سوالات:
1. داستان شما درباره چه کسی است؟
داستان شما درباره برند است، یا درباره کسی که از یک محصولی استفاده میکند؟
موضوع، مربوط به تاریخچه شرکت است یا تاریخچه و زندگینامه موسس شرکت؟
اینها همه با هم تفاوت دارد.
شما باید کاراکترها و موضوع مورد نظرتان را به خوبی بشناسید.
2. در داستان شما چه اتفاقاتی روی میدهد؟
اگر چه پاسخ به این سوال، روشن و ساده به نظر میرسد و ممکن است بگویید معلوم است، در این داستان فلان و فلان ماجرا پیش میآید ولی باید قدری پختهتر کار کنید تا در مراحل بعدی، شاکله داستان را به صورتی درست و استوار بنا نمایید.
3. زمان ماجرایی که روایت میکنید، چه هنگام است؟
موضوع به حال بر میگردد، یا گذشته یا آینده؟
با پاسخ به این سوال، زمان صرف افعال و قیدها مشخص میشود.
4. داستان کجا اتفاق میافتد؟
آیا شما در حال نقل یک افسانه جهانی هستید که بیشتر مردم راوی آنند یا ماجرایی را که در ایستگاه متروی محله برونکس نیویورک رخ داده، تعریف میکنید؟
توانایی درک مکان وقوع ماجرا، به مخاطبان کمک میکند بیشتر و بهتر با قضیه ارتباط برقرار کنند.
5. چرا این ماجرا اتفاق میافتد؟
به عبارت دیگر عوامل ایجاد انگیزه وقوع حوادث داستان چه بوده است؟
اگر مردی در جزایر مرجانی استرالیا غرق و خفه شده است، باید بگویید او آنجا چه میکرده است.
او چرا و با چه انگیزهای در آنجا غواصی میکرده و چرا کسی وی را نجات نداده است؟
شما با طی کردن این مارپیچ پنج مرحلهای، میتوانید قرص و محکم داستانتان را طرحریزی کنید.
3. از تخیل و نیروی خارقالعاده آن غافل نشوید
پرداختن به جزئیات و ارائه اطلاعات دقیق، از قدرت بینظیری برخوردار است.
این اطلاعات ریز میتواند توجه مخاطب را به نقطهای خاص جلب کند و قوه تخیل او را فعال نماید.
قصهگوهای حرفهای مانند یک شعبدهباز عمل میکنند، یعنی توجه مخاطب را به یک چیز مهم جلب کرده و حواس او را از چیزهای کماهمیت منحرف مینمایند.
گاه شرح مفصل بخشی از داستان (مثلاً شخصیت خاصی از کاراکتر اصلی، قسمت خاصی از محل رویداد و غیره) میتواند واقعاً به یاد ماندنی باشد.
شما اگر میخواهید از همان ابتدا نظر مخاطب را به داستان جلب کنید، باید بکوشید احساسات و مشاعر او را به خدمت بگیرید یعنی فقط به بیان فیزیکی رویدادها اکتفا نکنید و خودتان را به حواس پنجگانه او محدود ننمایید.
مثلاً نگویید هوا خیلی سرد بود، آب استخر خیلی تمیز بود، و... با استفاده از سبک ویژه و کلمات و عبارات خاص، احساسات مخاطب را تحریک کنید.
آنها را در محل وقوع داستان قرار دهید، طوری که گویی او خود در قلب ماجراست و رویدادها را از نزدیک میبیند و احساس میکند.
در این خصوص ما با دو گزاره متفاوت روبرو هستیم: آن چه که باید گفته شود و آن چه که باید ناگفته رها شود.
برای داستانسرایی جذاب باید این دو را با هم در نظر داشت و هر دو را با هم مدیریت کرد.
از خودتان بپرسید کدام عناصر و اجزای داستان مهم است و باید با آب و تاب به آنها پرداخت و کدام بخش را باید سرسری رد کرد چرا که پرداختن به آن تضییع وقت است و عامل بیحوصلگی شنونده یا خواننده.
ضمناً دقت داشته باشید که شما باید با استفاده از منابع معتبر و ارجاعدهی به آنها، علمیت کار خود را بالا ببرید.
واضح است که تکرار چندباره یک مطلب در اینترنت به خودی خود نمیتواند عامل اعتبار یک عبارت یا نقل قول باشد.
هر چه مخاطبان داستان و مطالب شما حرفهای و تخصصیتر باشند، این امر اهمیت بیشتری مییابد.
به عنوان مثال اگر شما در داستان خود بگویید فلان مرد فربه توانسته با یک رژیم غذایی خاص و سریع طی چند روز 90 کیلوگرم وزن کم کند، باید با اشاره به دکتر وی و نیز روشی که او به کار بسته، زوایای این کار خارقالعاده را روشن نمایید تا ابهامی در داستان باقی نماند.
4. نمایش دادن به جای گفتن
تفاوت میان بیان داستان و بازگویی حقایق، در سبک روایت نهفته است.
شخصیت داستان شما ممکن است کسی باشد که از گربهها میترسد.
حال کدام یک جالب تر است، این که بگویید «باب از گربهها میترسد» یا این که موضوع را شرح دهید که چرا باب از گربهها ترسان است؟
شما ممکن است یک نمونه از ترسهای باب را هنگامی که در شبی تاریک و وهمآور در کوچهای باریک با یک گربه خشن روبرو شده است به تصویر بکشید و در ادامه باقی ماجرا را نقل کنید: باب از ترس گربه پا به فرار گذاشت ولی ناگهان سرش به اصابت کرد و پس از برخورد با یک خودروی پارک شده به زمین افتاد. سروصدای دزدگیر ماشین، محله را برداشت و... باقی ماجرا.
«نمایش دادن» ماجراها و نه صرف «بازگو کردن» آنها خود هنری است ارزشمند که در داستانسرایی به غایت مهم است.
اولی را میتوان به نقاشی کشیدن تشبیه کرد و دومی را به ارائه آمار و ارقام.
اجازه بدهید مخاطب خودش حوادث را در ذهن ترسیم کند.
در این صورت نه تنها او از داستان خسته نمیشود بلکه به آن نوعی نسبت به آن باور و تعصب پیدا میکند، زیرا شما ماجرا را همچون پرده نقاشی پیش چشم او به تصویر کشیدهاید.
اینجا باز هم سوالات پنجگانهای که در بالا تشریح شد، عرض اندام میکند.
اگر شما بدانید داستانتان درباره چه چیزی است و چه میخواهد بگوید، بهتر میتوانید عناصر، کاراکتر و رویدادهای «مهم» و «کماهمیت» را از هم جدا کرده و به هر یک به فراخور نقشی که در قصه بر عهده دارند، میدان بدهید.
فراموش نکنید در دنیایی که همه ما تحت بمباران اطلاعاتی قرار داریم، شما همیشه باید بتوانید توجه مخاطب را به خود جلب کنید؛ و البته در این کار رقابتی سخت در جریان است.
5. از همان ابتدا، پایان را بدانید
گاهی اوقات شما در حالی داستان را شروع میکنید که پایان روشنی برای آن در ذهن ترسیم نکردهاید.
در این صورت هنگامی که به آخر کار برسید باید شتابزده آغاز ماجراها را در ذهنتان مرور کنید تا مخاطب گیج و حیران نشود.
چه کسی مایل است یک داستان بیسرانجام یا داستانی که آغاز و پایانش با هم هیچ ارتباطی ندارد را بشنود و بخواند؟!
از همان ابتدا بدانید که داستان را قرار است چطور و در چه قالبی به پایان برسانید.
اگر چه برخی قصهگوها از طرحریزی داستان بیزارند و ترجیح میدهند آن را باری به هر جهت خاتمه دهند ولی ریسک این روش حتی برای قصهگوهای حرفهای هم بالاست.
اگر شما در حالی شروع به تعریف داستان میکنید که پایانی منطقی در ذهنتان برای آن تجسم کردهاید، مخاطب بهتر و راحتتر پای حرف شما مینشیند و سخنانتان را میپذیرد.
خاتمه
داستانپردازی کار ساده و آسانی نیست ولی اگر کار به خوبی انجام شود، احساس میکنید گویی معجزهای رخ داده است.
این پنج قاعده را دنبال کنید و اجازه دهید داستانهای شما خوش بدرخشد.
---
پنج راز- داستانسرایی- موفق - Steps - Successful -Storytelling